صفحه قبل 1 ... 16 17 18 19 20 ... 24 صفحه بعد

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قالب وبلاگ

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قرآن کریم: بخوان به نام پروردگارت كه انسان را از علق آفريد، بخوان به نام پروردگارت که كريمترين [كريمان] است 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (مسعود اکبری مطالب اموزنده) و آدرس m-akbari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


شناسنامه زندگی
نام:رنج
نام پدر:مشقت
شهرت:اواره
شغل:ولگردی
محل صدور:دنیای فراموش شدگان
شماره شناسنامه:نامعلوم
نام مادر:سلطان غم
نام همسر:گریه
دین:یهودی
محل کار:شرکت نا امیدی
محل سکونت:شهر مکافات
محکومیت:زندگی کردن
جرم:به دنیا امدن
هدف:دنیای اخرت
تاریخ تولد:هزاروسیصدوهیچ
گروه خونی:نفت سیاه
ادرس:خیابان بدبختی
چهارراه تنهایی
کوچه دربدری
بلوک بی نهایت
...
یادمان باشد سر سجاده عشق؛
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطر مان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سرو پایی

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 22:16 ] [ مسعود اکبری ]

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

=======================================

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

==========================================

عمر من

تا دشت پرستاره اندیشه های گرم

تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی

تا کوچه باغ خاطره های گریز پای

تا دشت یادها

هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دوردستها

پرواز کن

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من

 ============================================

هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد

 ================================================

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم

====================================================

باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.

========================================================

قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!(قیصرامین پور)

===================================================

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

===============================================

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با
خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو
را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم

 ========================================================

ه حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر شعرم نشکفته خشکید !
به حرمت اشک ها و گریه های سوزناکم. نه تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !
میبنی قصه به پایان رسیده است و من همچنان در خیال چشمان زیبای تو ام که ساده فریبم داد!
قصه به آخر رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

 =======================================================

اگه نیایی
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام

 ===========================================================

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد

==========================================================

جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی

===============================================================

پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
است که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 22:13 ] [ مسعود اکبری ]

بــی کس و تنهای بی سنگ صبــور

زندگـی

 

توی یه روز سرد و زمستانی زیر  آسمان خدا تنها نشسته بودم روی زمین.

داشتم با خودم فکر میکردم که دوتا فرشته اومدن پیشم نشستن.

دوتاشون با هم قهر بودن نمیدونستم چرا؟!

از یکیشون پرسیدم چرا باهم حرف نمیزنین؟

گفتش اون بهم بد میکنه!

از یکی دیگه پرسیدم تو چرا باهاش حرف نمیزنی قهری؟

گفت من باهاش مشکلی ندارم ولی مشکل خودمم؟!

ازش پرسیدم چرا مشکل خودتی؟!

از خجالتش جوابی نداد.

از بقلیشش پرسیدم چرا؟

گفتش من بهش کار درست رو پیشنهاد میدم و با هم صلح کنیم ولی اون بهم حرف زشت رو یا داد ولی من بهش نیکی کردن و دوست داشتنو یاد دادم اون بهم نفرت و انتقام.

من بهش عاشق بودن رو یاد دادم اون بهم تنفر داشتن و خیانت.

من قلب سنگیشو ابری کردم ولی اون قلب منو سنگ کرد.

من بهش بدست آوردن قلبو و دل و دوست  رو یاد دادم ولی اون برعکس همه چی.

اما من قلبم سنگ نیست.

از کسی متنفر نیستم.

مست از مِی عشقم.

ولی اون نیست.

ازم پرسید تو هم مثل اون هستی یا نه؟

گفتم:

من عاشق بودن رو یاد دارم و الانم عاشقم و دیوانه.

من دوست داشتنو میدونم و حتی دلم برای دشمنم هم میسوزه.

نمیخوام آسیبی بهش برسه چون اونم گناه داره.

من دوست دارم و دوست هم زیاد دارم.پس توی اینم کم نمیارم.

من از تنفر داشتن و نفرت و انتقام بیزارم و خوشم نمیاد چون خودش یه عقده و زندگی آدمو تباه میکنه تا انجامش بدی.

پس من با اون فرق دارم و ضد و برخلاف همیمم.

فرشته کوچولو اومد روی شانه ام نشست.

بهم گفت پس تو هم مثل ما هستی!

گفتم نه.

من مثل کسی نیستم من خودم هستم و میمونم.

اگه کسی رو دوست داشته باشم دیگه ازش کینه ای به دل نمیگیرم حتی دشمنم باشه.حتی دوستم باشه.

حتی دیگه واسش اهمیتی نداشته باشم.

من قلبم و دلم بزرگه یه گوششو میزنم به اسمش.

اونم قهر کرد و فقط یه نامه بهم دادش.

وقتی بازش کردم.

نوشته بود:به اون فرشته بگو منم هنوز دوستش دارم و ازش کینه ای به دل ندارم.

ولی در مورد تو!

ی نفر تو رو خیلی خیلی دوست داره.هر روز هم باتو و پیشت هستش.

وقتی اینو خوندم یاد حرفای شب قبلم افتادم.

از روی عصبانیت ی کفر گفتم.ولی بعدش پشیمون شدم و توبه کردم.

دیدم اون فرشته راست میگفت.

یکی منو خیلی دوست داره.

((پس هنوز هم امیدی هست.))

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 22:2 ] [ مسعود اکبری ]
[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 21:57 ] [ مسعود اکبری ]
 

دعایت می‌کنم، عاشق شوی روزی
بفهمی زندگی، بی‌عشق نازیباست
دعایت می‌کنم، با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
به لبخندی، تبسم را به لب‌های عزیزی، هدیه فرمایی
بیابی، کهکشانی را درون آسمان تیره شب‌ها
بخوانی نغمه‌ای با مهر
دعایت می‌کنم، در آسمان سینه‌ات
خورشید مهری، رخ بتاباند
دعایت می‌کنم‌، روزی زلال قطره اشکی
بیابد راه چشمت را
سلامی از لبان بسته‌ات، جاری شود با مهر
دعایت می‌کنم، یک شب تو راه خانه خود، گم کنی
با دل بکوبی، کوبه مهمانسرای خالق خود را
دعایت می‌کنم، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن
فاصله داری
و هنگامی که ابری‌، آسمان را با زمین، پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را، از نوازش‌های بارانی
دعایت می‌کنم
روزی بفهمی، گرچه دوری از خدا
اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می‌کنم، روزی دلت بی‌کینه باشد، بی‌حسد
با عشق
بدانی جای او در سینه‌های پاک ما پیداست
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی، سینه‌ات را پر کند از نور
ببوسی سجده‌گاه خالق خود را
دعایت می‌کنم، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالی‌ات را پر کنی از حاجت و
با او بگویی:
بی‌تو این معنای بودن، سخت بی‌معناست
دعایت می‌کنم روزی
نسیمی، خوشه اندیشه‌ات را
گرد و خاک غم، بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
دعایت می‌کنم وقتی به دریا می‌رسی
با موج‌های آبی دریا، به رقص آیی
و از جنگل، تو درس سبزی و رویش، بیاموزی
بسان قاصدک‌ها، با پیامی، نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینان، بپوشانی
به کام پرعطش، یک جرعه آبی، بنوشانی
دعایت می‌کنم روزی بفهمی،
در میان هستی بی‌انتها، باید تو می‌بودی
بیابی جای خود را، در میان نقشه دنیا
برایت آرزو دارم
که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو
اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را، به یاد آرد
دعایت می‌کنم عاشق شوی روزی
بگیرد آن زبانت
دست و پایت گم شود
رخساره‌ات گلگون شود
آهسته زیر لب بگویی، آمدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامی که می‌پرسد ز تو، نام و نشانت را
ندانی کیستی
معشوق عاشق؟
عاشق معشوق؟
آری، بگویی هیچ‌کس
دعایت می‌کنم روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی
ببندی کوله‌بارت را

 

با تشکر از دوست خوبی که این شعر رو برام کامنت کرد.


[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 21:50 ] [ مسعود اکبری ]
 

خدایا !

پس از هشت سال دفاع مقدس

پس از صدها هزار شهید پرپر

پس از سفارشات مکرر اولیاء

جامعه اسلامی ما با این طرز حجاب ؟

بکجا چنین شتابان

آیا زندگی ما در کنار این بد حجاب ها زندگی با ذلت نیست؟

آیا امام حسین (ع) به همراه بهترین یاران الهیش

سفارش نکردند که :

مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است

آیا زندگی ما در کنار این بد حجاب های بدتر از بی حجاب

زندگی با ذلت نیست ؟

اگر مرد مسلمان از این وضع حجاب نوامیس جامعه اسلامی

دق کند و بمیرد رواست

این مدهای روز از کجا آمده اند؟

طراح این مدلهای لباس چه کسانی هستند؟

مبلغ این وضع حجاب کیست؟

چرا ما هم در کنار این از خدا بیخبر ها زنده مانده ایم ؟

چه زیباست مرگ با عزت

وظیفه یکایک ما در این وضعیت هولناک چیست ؟؟؟

 

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 21:50 ] [ مسعود اکبری ]
 

ترک میلیونها گناه جهت ظهور آقا

 

سهم شما ترک یک گناه

+۱۴صلوات

اللهم عجل لولیک الفرج

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 21:50 ] [ مسعود اکبری ]
 

ساقی  کجاست 

باده  بنوشیم  در  برش

هر شب به  اشک دیده

زدیم  راه  بر درش

پیمانه  بین  گرفته ایم  و 

جام  شراب  کو

سوزیم همچنان و

خیال نیست در سرش

...

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 21:50 ] [ مسعود اکبری ]
 وعده‌های شیطان:

1- وعده فقر :الشَّیْطَانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ«

شیطان شما را از بینوایی می‌ترساند و به کارهای زشت وامی دارد ، در حالی که خدا شما را به آمرزش خویش و افزونی وعده می‌دهد خدا گشایش دهنده و داناست. ( بقره، 268)

 2- وعده فحشاء و زشتی :از علائم و قرائن وساوس شیطانی،یکی امر به فحشاء است،هر گاه آدمی احساس کرد که تمایل به فحشاء دارد بداند که وسوسه‌ای از شیطان است. «إِنَّمَا یَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ». او شما را به بدی و زشتی فرمان می‌دهد و می‌خواهد که در باره خدا چیزهایی بگویید که بدان آگاه نیستید .» (بقره، 169)

 3- وعده دروغ و فریب :«یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ». وعده‌شان می‌دهد و به آرزو كردنشان وامی دارد و شیطان جز فریب، وعده‌شان ندهد(نساء ، 120)

 4- امر به منكر :«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ ».ای کسانی که ایمان آورده‌اید ، پای به جای پای شیطان مگذارید و هر که پای به جای پای شیطان گذارد، بداند که او به فحشا و منکر فرمان می‌دهد.» (نور، 21)

 5- ترساندن دوستان خود كه مبادا جهاد كنند و با كفار مواجه شوند :«إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ ».آن شیطان است که در دل دوستان خود بیم می‌افکند اگر ایمان آورده ایداز آنها مترسید ، از من بترسید .(آل عمران ، 175)

6- ایجاد دشمنی بین مسلمانان از طریق شرب خمر و قمار بازی :«إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ».شیطان می‌خواهد با شراب و قمار میان شما کینه و دشمنی افکند و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد ، آیا بس می‌کنید؟( مائده، 91)

 7- بازداشتن انسان‌ها از یاد خدا :«... وَ إِمَّا یُنسِیَنَّكَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ »

اگر شیطان تو را به فراموشی افکند، چون به یادت آمد با آن مردم ستمکاره منشین.(انعام ، 68)

 8- در آرزو قرار دادن :«یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ».به آن‌ها وعده می‌دهد و به آرزوشان می‌افکند و شیطان آنان را جز به فریب وعده ندهد.(نساء، 120)

 9- جدال در مورد خدا :«ذَلِكَ وَ مَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ».همچنین هر کس دست از حرام بدارد ، در نزد پروردگارش برایش بهتر است و چارپایان بر شما حلالند مگر آن‌هایی که برایتان خوانده شده پس، از بت‌های پلید و سخن باطل و دروغ اجتناب ورزید .(حج ، 30)
[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 21:50 ] [ مسعود اکبری ]
 

وقتی خداوند داره از ما عکس می‌گیره،

 لبخند زدن را فراموش نكنید…

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 21:50 ] [ مسعود اکبری ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه شبنم و برگ گل یاس لحظه رهایی پرنده هاست توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی توخود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی وقتی دنیا درد بی حرفی داره تویی که فریاد دردای منی توخودعشقی که همزاد منی تو سکوت من وفریاد منی دستای توخورشید ُ نشون میدن چشمای بستمو بیدارمی کنن صدای بال پرنده رو لبات توگوشام دوباره تکرارمی کنن زندگی وقتی که بیزاری باشه روز و شب هاش همه تکراری باشه شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه بزرگ بیداری باشه عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه عزیـز با تو بودنه آخرین پناه موندن منه توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی
امکانات وب