صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 24 صفحه بعد

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قالب وبلاگ

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قرآن کریم: بخوان به نام پروردگارت كه انسان را از علق آفريد، بخوان به نام پروردگارت که كريمترين [كريمان] است 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (مسعود اکبری مطالب اموزنده) و آدرس m-akbari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


این خانم خانما هانیه اکبری حافظ 10 سوره قرانه 4 ساله از شهر سوق

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1398 ] [ 22:8 ] [ مسعود اکبری ]

روزی جنگجوی مغول چنگیز خان و ملازمانش به شکار رفتند.اما ان روز علی رغم  شور و اشتیاق ان گروه شکاری پیدا نکردند.چنگیز خان برای پنهان کردن یاس خود از گروه جدا شد  تا به تنهایی قدمی بزند.انها بیشتر از حد انتظار در انجا مانده بودند و خان تشنه و خسته بود.گرمای تابستان تمام نهر ها را خشکا نده بود و ابی برای نوشیدن پیدا نمی کرد! سپس در کمال شگفتی متوجه باریکه ی ابی شد که از پشت صخره ای که در مقابلش بود جاری می شد.

شاهین شکاری اش را از روی بازویش برداشت و جام نقره ای را که همیشه همراهش داشت را بیرون اورد.از انجایی که جریان اب بسیار کم بود  مدت زیادی طول کشید تا جام پر شد.و درست هنگامی که خان جام را بلند کرد تا بنوشد شاهین به پرواز در امد و جام را از دستهای او ربود و به زمین انداخت.

چنگیز خان عصبانی شد اما به شاهین علاقه داشت و فکر کرد شاید او هم تشنه است.جام را برداشت و بار دیگر در ان اب ریخت اما این بار جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین به ان حمله ور شد و اب را بر زمین ریخت!

چنگیز خان این پرنده را ستایش می کرد اما حاضر نبود تحت هیچ شرایطی بی احترامی را تحمل کند و ممکن بود کسی از دور این منظره را ببیند و بعد ها به جنگجویانش بگوید این مبارز بزرگ از عهده ی یک پرنده هم بر نمی اید!

این بار شمشیر را از غلاف کشید و در حالی که یک چشمش به اب بود و چشم دیگرش به شاهین  مشغول پر کردن جام شد.به محض این که جام پر شد و خواست انرا بنوشد  شاهین بار دیگر به طرفش به پرواز در امد و خان با یک ضربه سینه ی پرنده را شکافت.

باریکه ی اب خشک شده بود اما خان تصمیم گرفت ابی برای نوشیدن پیدا کند پس از  صخره بالا رفت تا به سر چشمه برسد.در کمال شگفتی چشمه ای را یافت که در میانش یکی از سمی ترین مار های ان منطقه مرده بود و اگر از ان اب نوشیده بود بدون تردید جان میداد.

خان در حالی که شاهین مرده را در دست داشت به اردو بازگشت.فرمان داد مجسمه ای زرین از ان پرنده بسازند و روی یکی از بالهایش حک کنند :

اگر دوستی کاری کند که دوست ندارید                               

باز هم دوست شماست                                         

 

و روی بال دیگرش حک کنند:

هر عملی که به واسطه ی خشم باشد                                

محکوم به شکست است!                                     

[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]

تا حالا شده عاشق بشين؟؟؟

ميدونين عشق چه رنگيه؟؟؟

ميدونين عشقق چه مزه اي داره؟؟؟

ميدونين عشق چه بويي داره؟؟؟

ميدونين عاشق چه شکليه؟؟؟

ميدونين معشوق چه کار ميکنه با قلب عاشق؟؟؟

ميدونين  قلب عاشق براي چي ميزنه؟؟؟

ميدونين قلب عاشق براي کي ميزنه؟؟؟

ميدونين ...؟؟؟


اگه جواب اين همه سئوال رو ميخواين! مطلب زير رو بخونين...خيلي جالب و آموزندس...

وقتي

يه روز ديدي خودت اينجايي و دلت يه جاي ديگه … بدون كه كار از كار گذشته و تو عاشق شدي

طوري ميشه كه قلبت فقط و فقط واسه عشق مي تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن

همه چي با يک نگاه شروع ميشه

اين نگاه مثل نگاهاي ديگه نست ، يه چيزي داره که اوناي ديگه ندارن ...

محو زيبايي نگاهش ميشي ، تا ابد تصوير نگاهش رو توي قلبت حبس مي كني ، نه اصلا مي زاريش توي

يه صندوق ، درش رو هم قفل مي كني تا كسي بهش دست نزنه.


حتي وقتي با عشقت روي يه سكو مي شيني و واسه ساعتهاي متمادي باهاش حرفي نمي زني ، وقتي ازش

دور ميشي احساس مي كني قشنگترين گفتگوي عمرت رو با كسي داري از دست ميدي.


مي بيني كار دل رو؟

شب مي آي كه بخوابي مگه فكرش مي زاره؟! خلاصه بعد يه جنگ و

جدال طولاني با خودت چشات رو رو هم مي زاري ولي همش از خواب ميپري ...

از چيزي ميترسي ...

صبح كه از خواب بيدار ميشي نه مي توني چيزي بخوري نه مي توني كاري انجام بدي ، فقط و فقط اونه كه

توي فكر و ذهنت قدم مي زنه


به خودت مي گي اي بابا از درس و زندگي افتادم ! آخه من چمه ؟

راه مي افتي تو كوچه و خيابون هر جا كه ميري هرچي كه مي بيني فقط اونه ، گويا كه همه چي از بين

رفته و فقط اون مونده


طوري بهش عادت مي كني كه اگه فقط يه روز نبينيش دنيا به آخر ميرسه

وقتي با اوني مثل اينكه تو آسمونا سير مي كني وقتي بهت نگاه مي كنه گويا همه دنيا رو بهت ميدن

گرچه عشق نه حرفي مي زنه و نه نگاهي مي كنه !

آخه خاصيت عشق همينه آدم رو عاشق مي كنه و بعد ولش مي كنه به امون خدا

وقتي باهاته همش سرش پائينه

تو دلت مي گي تورو خدا فقط يه بار نيگام كن آخه دلم واسه اون چشاي قشنگت يه ذره شده

ديگه از آن خودت نيستي

بدجوري بهش عادت كردي ! مگه نه ؟ يه روزي بهت ميگه كه مي خواد ببينتت

سراز پا نمي شناسي حتي نميدوني چي كار كني ...

فقط دلت شور ميزنه آخه شب قبل خواب اونو ديدي...

خواب ديدي که همش از دستت فرار ميکنه ...

هيچوقت براش گل رز قرمز نگرفتي ...چون بهت گفته بود همش دروغه تو هم نخواستي فکر کنه تو دروغ

ميگي آخه از دروغ متنفره ...


وقتي اون رو مي بيني با لبخند بهش ميگي خيلي خوشحالي که امروز ميبينيش ...

ولي اون ...

سرش رو بلند مي كنه و تو چشات زل ميزنه و بهت ميگه

اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم كني !

دنيا رو سرت خراب ميشه

همه چي رو ازت مي گيرن همه خوشبختيهاي دنيا رو

بهش مي گي من … من … من

از جاش بلند ميشه و خيلي آروم دستت رو ميبوسه ميذاره رو قلبش و بهت ميگه خيلي دوستت دارم وبراي

هميشه تركت مي كنه


ديگه قلبت نمي تپه ديگه خون تو رگات جاري نميشه

يه هويي صداي شكستن چيزي مي آد

دلت مي شكنه و تكه هاي شكستش روي زمين ميريزه

دلت ميخواد گريه کني ولي يادت مي افته بهش قول داده بودي که هيچوقت به خاطر اون گريه نميکني چون

ميگفت اگه يه قطره اشک از چشماي تو بياد من خودم رو نميبخشم ...


دلت ميخواد بهش بگي چقدر بي رحمي که گريه رو ازم گرفتي ولي اصلا هيچ صدايي از گلوت در نمياد

بهت ميگه فهميدي چي گفتم ؟با سر بهش ميگي آره!...

وقتي ازش ميپرسي چرا؟؟؟ميگه چون دوستت دارم!

انگشتري رو که تو دستته در مياري آخه خيلي اونو دوست داره بهش ميگي مال تو ...

ازت ميگيره ولي دوباره تو انگشتت ميکنه ...ميگه فقط تو دست تو قشنگه...

بعد دستت رو محکم فشار ميده و تو چشمات نگاه ميکنه و...

بعد اون روز ديگه دلت نميخواد چشمات رو باز نمي كني

آخه اگه بازشون كني بايد دنياي بدون اون رو ببيني

تو دنياي بدون اون رو مي خواي چي كار ؟

و براي هميشه يه دل شكسته باقي مي موني

دل شكسته اي كه تنها چاره دردش تويي...

[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]

الو ... خونه خدا ؟

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونهء خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس . بله با کی کار داری کوچولو ؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم ... قول داده امشب جوابمو بده .

بگو من میشنوم .

مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟؟

فرشته ساکت بود . بعد از مکثی نه چندان طولانی: نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو

دوست نداشته باشه؟


بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض

گفت :

اصلا اگه نگی خداباهام حرف بزنه گریه میکنما ...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛


بگو زیبا بگو . هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ...

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت:

خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا ...

چرا ؟ این مخالف تقدیره . چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ

شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم . مگه ما باهم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی

حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...


خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:

آدم ، محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه... کاش همه

مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.


کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه برای خودخواهی شان میخواستند . دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی ...


کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخند برلب داشت ، آرام و آسوده ، در آغوش خدا به خواب فرو رفت.

[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]

گاهی اوقات که دلت می گیره

از دنیا و آدماش

یه بغضی راه گلوت رو می بنده...اون وقت می خوای تنهای تنها باشی

اون روز می خوای فقط خودت باشی

صورتت رو روبه آسمون بگیری و بهش بگی :

همیشه باش حتی اگه من بدخلقی کردم

حتی اگه تنهات گذاشتم

تو فقط منو تنها نذار

[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]

برای انسانهای بزرگ بن بست وجود نداردچون بر این باورندکه یا راهی خواهم یافت  یا راهی

خواهم  ساخت

دل آدم ها به اندازه حرفهاشون بزرگ نیست اما اگر حرفاشون از ته دل باشه می تونن بزرگترین

 آدمها رو بسازند

خوشبخت ترین موجود کسی است که خوشبختی را در خانه خود جستجو می کند

 اگربین یه مشت گرگ انسان نما مانده ای و زورت به آنها نمی رسد بگذار خورده شوی اما

برای زنده ماندنت هرگز کسی را نخور

مهم نیست دریا هستی یا چشمه مهم این است زلال باشی و پاک

عمیق ترین درد زندگی انسان مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناکترین حالت

شکسته

در زندگی باران نباش تا همه فکر کنندخودت را با منت به شیشه میکوبی ابر باش تا منتظرت

 باشند که بیایی

[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]

[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]

[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]
عاشق بی دل

خونه عشق کجاست؟خدايا از عشق امروزمان براي فرداهايي كه فراموش ميكنيم عاشق بوده ايم قدري كنار بگذار...

بـعـضـی هـا گـریـه نـمـی کـنـنـد !

 

امـا از چـشـم هـایـشـان مـعـلـوم اسـت

 

کــه اشــکـی به بــزرگــی یــک ســکـوت

 

گــوشــه ی چــشـمـشـانـشـان بـه کــمـیـن نـشـسـتـه . . .

 

[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]

*شوخی خنده شادی*


نحوه ی جستجوی پسرا تو گوگل :

نرم افزار پارتیشن بندی

نحوه جستجوی دخترا تو گوگل:

چطوری هاردمو به چند تا درایو تقسیم کنم؟

الان سه تا درایو دارم. میخوام بشه ۶ تا !

.

.

.


میخواهى بدانى چه مى کشم ؟

فقط یکبار سیگار را

از آن طرف که مى سوزد بکش !

.

.

.


بیشعوری یعنی:

واسه ثابت کردن باحال بودن

جلوی چند نفر غریبه دوستتو خراب کنی به همین راحتی . . .

.

.

.

شبی گفتم به قلیانم که از جانم چه میخواهی ؟

نوشت با خط دود خود

به دردت می خورم گاهی

تو بر من می نهی آتش

که درد خود کنی تسکین

من بیچاره می سوزم

تو از حالم چه میدانی !؟

.

.

.


طرف اومده با عصبانیت می گه این یارو زبون آدمیزاد حالیش نمیشه

بیا تو باهاش حرف بزن …

نفهمیدم داره به من فحش میده یا به یارو :|

.

.

.

آیا میدونستین وقتی لبهاتون رو غنچه کنید دماغتون گشاد میشه ؟

حالا بشه یا نشه دلیل نداره تو الان اونجوری کنه ضایع !

.

.

.

.

.

.

.

.
.


فک کنم این سوسکا مشکل مثانه دارن، یه سره تو دستشویین !

.

.

.

.

.

.

یه رفیق دارم ۱۷۰ قدشه حدودای پنجاه کیلوئه

هر وخ خیلی گشنش میشه آب دهنشو قورت میده همون واسه سیر شدنش کافیه

.

.

.

به نظرم یه عده پیدا بشن اسپری و مام نذر کنن دم مترو پخش کنن

خیلی بیشتر ثواب می‌کنن تا جوجه‌کباب بدن توی بهش‌زهرا !

.

.

.

یه وختایی نمی رم دمه یخچال که پیشه من شرمنده نشه

خدا هیچ یخچالی رو شرمنده ی صاحبش نکنه

.

.

.


فقط تو ایرانه که موقع سبقت از ماشین جلویی

تمام سر نشینان دو ماشین همدیگه رو نگاه میکنن !

.

.

.

من گم شده ام …

از یابنده تقاضا می شود …

من را به حال ِ خود َم رها کند !

.

.

.

دوستم اس ام اس داده:میدونی جریان چیه؟؟؟ گفتم : نه

گفت :واقعأ نمیدونی؟ خاک بر سرت!!

گفتم : خب نمیدونم. جریان چیه؟ بگو

میگه: مقدار الکتریسیته ای که از مدار عبور میکنه رو میگن جریان!!

خدایاااااااااااا منو ببر راحت شم….. :|

.

.

.

میخواین بدونین تنهایی یعنی چی؟

تنهایی یعنی بری توالت , کارای لازم رو انجام بدی…

بعد شیر آب را واز کنی و ببینی ای دل غافل!! آب نیست…

اونوقت داد بزنی یکی آب برسونه…

ولی کسی نباشه یه آفتابه آب بده دستت!!!

هی وای… ببخشید اشک جلوی چشمامو گرفته دیگه نمی تونم ادامه بدم…
.

.

.

دکمه روشن کنترلو ۲۰ بار میزنی تلویزیون روشن نمیشه !

عصبانی میشی ۲ بار پشت سرهم محکم فشار میدی

روشن میشه دوباره خاموش میشه !

.

.

.

ﺁﺭﺍﯾﺶ ﭼﯿﺴﺖ ؟!

ﻻﯾﻪ ﺍﯼ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﻱ ﻭ ﺿﺨﯿﻢ ﮐﻪ ﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﻣﻴﺪﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !

.

.

.

کافیه بنا بزاری یکی رو نبینی و باهاش رو به رو نشی

تو یه کوچه خلوت تو کلکته هندوستان داری بستنی می خوری

از رو به روت درمیاد

.

.

.

اگه تو یخچال آب خنک نباشه بخوای از شیر آب بریزی

نیم ساعتم وایسی آب خنک نمیشه

فقط کافیه آبگرمکن خراب بشه و آب گرم بخوای!

از شیر آب یخی میاد در حد آلاسکا

.

.

.

یکی از آپشن های عطر مشهدی اینه که

برای از بین بردن بویش باید اون قسمت از بدن را قطع کنی !

.

.

.

دقت کردین هروقت میخایین موهاتونو اصلاح کنین ۲۰۰ نفر نشستن تو صف

ولی درست فردای روزی که موهاتو اصلاح میکنی

آرایشگر از بیکاری یه شیلنگ گرفته دستش داره جلوی مغازه رو میشوره!!

.

.

.

دقت کردین وقتی موجودی حساب بانکیتون رو به اتمامه

حتما باید مریض بشی، ماشینت خراب شه، دندونت درد کنه

و یه مسافرت اجباری برات پیش بیاد!

.

.

.

ابتدایی که بودیم نمره هامون رو باید میدادیم اولیامون امضا میکردن….

بعد میگن چرا بین دهه شصتی ها انقد جاعل سند و اینا پیدا شد؟

خو خود اولیا نامحسوس این استعدادو تو وجودمون شکوفا کردن!

.

.

.

همسایه‌مون تو یه آپارتمان ۵۰ متری ۳ ماهه داره بنائی می‌کنه

یکی نیست بگه تخت جمشید می‌سازی اون تو؟؟

یا کوبیدی میخوای یه ۵۰ طبقه بسازی


.

.

.

تو یه سایت خارجی یه برنامه بود که میگفت کی به ارزوهات میرسی

وفتی دکمه رو فشار دادم نوشت : اون سالی که تیم ملی کشورت

میره به جام جهانی سال براورده شدن ارزوهای توئه !

همونجا بود که دونستم حالا حالاها قرار نیست فرجی بشه پس :-|

.

.

.

یعنی اگه ایرانسل و همراه اول

ما رو به تماشای مسابقه فوتبال دعوت نکنند کسی نگاه نمیکنه ؟؟!

نه واقعا برام سواله! :-|

.

.

.

دقت کردین ؟

همینکه هندزفری رو میذاری تو گوشت همه ملت سوال کردنشون میگیره:|

.

.

.

اگر کسی مرا خواست . . . بگویید رفته !

اگر پرسید کجا؟

بگویید رفته بخوابه

حتما نباید یه چیز عاشقی باشه که !

.

.

.

دقت کردین !؟

اونی که مدال برنز می گیره خوشحال تر از اونیه که مدال نقره می گیره !

.

.

.

رفتم داروخونه یه قرص ضد حساسیت گرفتم.

تو عوارض جانبیش نوشته:

سردرد، سرگیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال در خواب

دو بینی، اختلال در تشخیص، نارسایی کبد، نارسایی کلیه

نارسایی قلب، سکته قلبی، سکته مغزی، مرگ ناگهانی !

فکر کنم اگه سیانور می گرفتم، عوارضش کمتر بود


.

.

.

دقت کردین !؟

وقت نوبت ما میشه نون بگیریم همون موقع آشنای شاطرم میاد نون بگیره !

.

.

.

اصولا اشتباه در تایپ پسوورد معمولا در چند حرف آخر اتفاق می افته

بطوری‌که نفهمی کجا اشتباه شده و مجبور شی همشو پاک کنی و از اول تایپ کنی !              

                                                                                                    
[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه شبنم و برگ گل یاس لحظه رهایی پرنده هاست توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی توخود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی وقتی دنیا درد بی حرفی داره تویی که فریاد دردای منی توخودعشقی که همزاد منی تو سکوت من وفریاد منی دستای توخورشید ُ نشون میدن چشمای بستمو بیدارمی کنن صدای بال پرنده رو لبات توگوشام دوباره تکرارمی کنن زندگی وقتی که بیزاری باشه روز و شب هاش همه تکراری باشه شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه بزرگ بیداری باشه عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه عزیـز با تو بودنه آخرین پناه موندن منه توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی
امکانات وب