صفحه قبل 1 ... 19 20 21 22 23 ... 24 صفحه بعد

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قالب وبلاگ

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قرآن کریم: بخوان به نام پروردگارت كه انسان را از علق آفريد، بخوان به نام پروردگارت که كريمترين [كريمان] است 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (مسعود اکبری مطالب اموزنده) و آدرس m-akbari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


سلام خدا جون …

میدونم ازم دلخوری ، میدونم چند وقته بهت سر نزدم ، میدونم چند وقته فراموشت کردم !

خدا جون میخوام واست از
دلتنگیم بگم ، میدونم مثه همیشه سنگه صبورمی ..

دلم خیلی گرفته ، این بار نه از دور و بریهام ، نه از دنیا ، از خودم !!
 
یه مدته حضورت توی لحظه های بودنم احساس نمیشه !

یه مدته بودنت توی
زندگیم کمرنگ شده !

یه مدته از گناه ابایی ندارم !

یه مدته دیگه از سنگینی نگاهت شرم ندارم !

یه مدته توی مرداب زندگی غرق شدم !

یه مدته بنده ی ناسپاس شدم !

یه مدته م
غرور شدم !

خدا جون نمیدونم چرا دیگه صدای اذونت آرومم نمیکنه !

یه مدته شنیدن صدای “الله اکبر ” اذونت مضطربم میکنه !

اظطراب از
فاصله ی افتاده بین من و تو

خدا جون … تو کمکم کن !!

نذار از تو تهی بشم ، نذار با نبودنت بمیرم !

دستمو بگیر، کمکم کن
 
 
 


[ چهار شنبه 16 فروردين 1391 ] [ 22:59 ] [ مسعود اکبری ]

!......!.....!

من نمیتونم بخوابم ،چه جوری تو خوابه خوابی؟ ،

میشه عاشقت بمونم ؟ ،چه سواله بی جوابی

من فراموشت نکردم ، تو فراموشم که کردی

اینهمه واسه تو مردم ، تو یکبارم تب نکردی

عمر این روزا کوتاست ، خوشی این دورو براست

هرچی غصه ست واسه من ، خنده ها ماله شماست

کاش میدونستی چقدر ، تو دلم جات خالیه

دیگه باورم شده ، زندگی یه بازیه

من و شرمنده نکن ، من و شرمنده نکن

نه دیگه بیشتر از این ، منو بازنده نکن

نه ، منو شرمنده نکن ، منو شرمنده نکن

نه دیگه ، بیشتر از این، منو بازنده نکن

تو کجایی که ببینی ، چه سیاهه روزگارم

دل به هیچکسی ندادم ، با اینکه تورو ندارم

من از این زمونه سیرم ، شایدم این روزا بمیرم

تو قشنگتر از همیشه ، من همون جوونه پیرم

من و شرمنده نکن ، من و شرمنده نکن

نه دیگه بیشتر از این ، منو بازنده نکن

نه ، منو شرمنده نکن ، منو شرمنده نکن

نه دیگه ، بیشتر از این، منو بازنده نکن




[ چهار شنبه 16 فروردين 1391 ] [ 22:56 ] [ مسعود اکبری ]

درآغوشم بگیر که تنهام.

اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست
به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم
مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد
مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم
بگو معنی تمرین چیست ؟
بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟
بریدن از خودم را ؟
مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...
از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم 
همه می دانند که دروری تو روحم را می آزارد
تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند
نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...
هوای سرد اینجا رو دوست ندارم
مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام.

[ چهار شنبه 16 فروردين 1391 ] [ 22:54 ] [ مسعود اکبری ]

دلتنگتم...!

پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است
نوازش كن مرا با دستهاي خيس از عشقت
سرم را سخت در بر گير
كه ميخواهم ببارم من به دشت شانه هايت
مرا بنگر چنان كز عشق آتش گيرد اين غمهاي پنهانم
مرا بنشان چنان كز ماه رويت
چراغاني شود شبهاي تاريك بيابانم
بيا
بيا بنگر بيا بنشان
بيا آتش بزن اين دردهاي بي پناهي را
بيا بر هم بزن رسم جدايي را
بيا
بيا كز دوريت جانم بيابان است
بيا بنگر كه نام تو
در اين شبهاي تنهايي
مرا سوزاند
پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است.

[ چهار شنبه 16 فروردين 1391 ] [ 22:53 ] [ مسعود اکبری ]
[ چهار شنبه 16 فروردين 1391 ] [ 22:52 ] [ مسعود اکبری ]
[ چهار شنبه 16 فروردين 1391 ] [ 22:47 ] [ مسعود اکبری ]
[ سه شنبه 15 فروردين 1391 ] [ 22:34 ] [ مسعود اکبری ]
[ دو شنبه 14 فروردين 1391 ] [ 16:39 ] [ مسعود اکبری ]

این تصویر هانیه خانمه حافظ 10 سوره قران و دورهای حفظ موضوعی قران به روش اشاره   اموزش حروف عربی........نفر اول روخوانی قران....از شهر سوق

                              افتخار خانواده وجود بابا عسل مامان           

      

                                      

                                              

               

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1386 ] [ 18:50 ] [ مسعود اکبری ]

الو ... خونه خدا ؟

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونهء خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس . بله با کی کار داری کوچولو ؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم ... قول داده امشب جوابمو بده .

بگو من میشنوم .

مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟؟

فرشته ساکت بود . بعد از مکثی نه چندان طولانی: نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو

دوست نداشته باشه؟

 

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض

گفت :

اصلا اگه نگی خداباهام حرف بزنه گریه میکنما ...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛


بگو زیبا بگو . هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ...

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت:

خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا ...

چرا ؟ این مخالف تقدیره . چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ

شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم . مگه ما باهم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی

حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...


خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:

آدم ، محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه... کاش همه

مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.


کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه برای خودخواهی شان میخواستند . دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی ...


کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخند برلب داشت ، آرام و آسوده ، در آغوش خدا به خواب فرو رفت.

[ چهار شنبه 30 فروردين 1386 ] [ 22:20 ] [ مسعود اکبری ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه شبنم و برگ گل یاس لحظه رهایی پرنده هاست توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی توخود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی وقتی دنیا درد بی حرفی داره تویی که فریاد دردای منی توخودعشقی که همزاد منی تو سکوت من وفریاد منی دستای توخورشید ُ نشون میدن چشمای بستمو بیدارمی کنن صدای بال پرنده رو لبات توگوشام دوباره تکرارمی کنن زندگی وقتی که بیزاری باشه روز و شب هاش همه تکراری باشه شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه بزرگ بیداری باشه عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه عزیـز با تو بودنه آخرین پناه موندن منه توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی
امکانات وب