صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 24 صفحه بعد
(مسعود اکبری مطالب اموزنده) قرآن کریم: بخوان به نام پروردگارت كه انسان را از علق آفريد، بخوان به نام پروردگارت که كريمترين [كريمان] است
| ||
|
همچو نی مینالم از سودای دل.
آتشی در سینه دارم جای دل. من که با هرداغ پیدا ساختم. سوختم از داغ ناپیدای دل. گفتم آن اشکی که از چشمم چکید گفت گم شد قطره آبی در کویر. گفتم از دیده نتوان گرفت؟ گفت آسان است:((بگریز و بمیر)). کنار هم دو سرگردان دو غمناک خبر از درد هم دیگر ندارن. یکی را آرزو و آب و یکی خاک. دریغا عشق را باور ندارن. دردسر زندگی کردنوقتی پروانه عشق در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد تازه قصه زندگی آغاز شده است زیرا دیگر نه می تواند پرواز کند نه بمیرد . . .
[ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 22:44 ] [ مسعود اکبری ] خدای من.خدای من!ای که همه هستی از آن توست. تو خود برای کی هستی؟ خدای من. تنها دل در گرو عشق و محبت بی مثال تو میبندم. آره با تمام وجود. خدای من. آن که تو را نیافت چه یافت و آن که تورا یافت چه نیافته است؟ خدای من. به قلب بی قرار من آرامش ببخش. خوب میدونم دنیا قادر نیست به من آرامش بده. فقط میتونه اونو ازم بگیره. پس تو لطفتو ازم نگیر. ((پس محتاجتم)) [ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 22:44 ] [ مسعود اکبری ] چقــدر باید بگذرد؟؟ تا مـن در مـرور خـاطراتم وقتی از کنار تــو رد می شوم. تنـــم نلــرزد….. بغضــم نگیــرد….. [ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 0:13 ] [ مسعود اکبری ]
شكسپير ميگه: خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ...
خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ...
خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد!
[ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 0:13 ] [ مسعود اکبری ] ![]() [ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 0:13 ] [ مسعود اکبری ] [ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 0:13 ] [ مسعود اکبری ] [ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 0:13 ] [ مسعود اکبری ] او به افتادن من در خيابان خنديد ... و من همه حواسم به چشمان مردم شهر بود كه عاشقش نشوند روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید [ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 0:13 ] [ مسعود اکبری ] روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد [ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 0:13 ] [ مسعود اکبری ] بر تمام قبر های این شهر بوسه بزن شاید به یاد بیاوری کجا مرا جا گذاشتی… من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام صدای کلاغها را می شنوی؟ دارند برایم فاتحه می خوانند…..!! ![]() [ چهار شنبه 21 تير 1391
] [ 0:13 ] [ مسعود اکبری ] |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |